زندگی‌ زیسته...

ساخت وبلاگ

هرکداممان داستانهای خودمان را داریم ،‌ زمان با نسبت معینی که مختص خودمان است گذشته ، جهان بینی ما تشکیل شده از هزار و یک دیدگاه و فکر و عملکردی ک از سر گذراندیم و مُدام به آغاز ها و پایان ها میرسیم...میرسیم به آخر فلان سن میرسیم به آخر فلان سریال ، میرسیم به آخر فلان تجربه و الان رسیدیم به آخر دورترین سالِ روز های نوجوانی من! چقدر ۱۴۰۰ برایم دو بود اما الان فقط چند روز مانده تا سال نو با دو رقم اول جدید بیاید ، دیگر نمیدانم کدام سال برایم دور تر است اما میدانم آخرین روزهای ۱۴۹۹ من دیگر نیستم! پس تمام سال های دوست داشتنی ۱۳ دار را ک تا کنون پشت سر گذاشتم با تمام بالا و پایین ها همان پشت سر میگذارم ، شروع میکنم قو تر میسازم سریعتر و زندگی میکنم با تلاش و آگاهی بیشتر.

چقدر همه چیز برایم مُدلیست ک کلمات درست را برای بیان دقیق حسم پیدا نمیکنم! و این ب معنی خوب و بد بودن نیست ، خنثی است... خنثی به معنی بی حسی نه ،‌از آن مدل ها ک پر است از پارادوکس ها و پر حس و فکر بودن ها!

از بیرون صدای شادی و ترقه و کِل میاد! هرچی برای عید ذوق دارم و منتظر زودتر رسیدنش ام برای چهارشنبه سوری ندارم! 

بگذرم از ۱۳۹۹ با همه تجربه هاش ، بگذرم از پر اتفاق و فکر و حس بودن ۳ ماهه آخر ، بگذرم از تحلیل خودم ، بگذرم از فکر اینکه بقیه چ برداشتی از من دارن ، آره اصلا چهارشنبه سوری‌ را همینجا برگزار میکنم ، همه چیز را همین امشب در آتشِ امید و شوق میسوزانم و زردی هرچه سرزنش و شرم و ناراحتی و بیش از حد فکر‌ کردن را با سرخی تصمیم و عمل کردن و دوست‌تر داشتن خودم عوض میکنم باشد ک زردی من بسوزد و سرخی از آن من شود.

بوی عید میاد... پنجره هارو باز کنیم:))

کار درستی کردم عایا؟؟؟...
ما را در سایت کار درستی کردم عایا؟؟؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : purpledream بازدید : 81 تاريخ : چهارشنبه 11 فروردين 1400 ساعت: 23:00